خانه فروغ فرخزاد، خانه شاعری تنها و نامی
به گزارش بهترین مقاله، عالمی از دلتنگی ها، دنیای غریبانه یک شاعر، خستگی و رنج سال ها. این کلمات و عبارات چه چیز را در ذهن شما زنده می نمایند؟! شاعری تنها و عاشق، زنی آرام و متفکر که مظلومانه رخت از دنیا بست. آری، قصد و منظور من فروغ فرخزاد است، شاعری که امروز تنها یادگارش برای نسل جوان جامعه ما علاوه بر دیوان اشعارش که خلوص و پاکی در آن موج می زند، خانه ای دیدنی و تاریخی به نام خانه فروغ فرخزاد در قلب پایتخت ایران است که عاشقان و علاقمندان این بانوی نام آشنا را به خود فرا می خواند. ما هم با نگارش مطلب خانه فروغ فرخزاد کجاست، قصد آن را داریم که دین خود را به او ادا کنیم. پس، تا انتهای مطلب خانه پدری فروغ فرخزاد با ما همراه باشید که همراهی شما عزیزان افتخار ماست.
جهت دریافت خدمات بازسازی منزل در تهران با گروه ساختمانی آبان در ارتباط باشید. از طراحی پلن بازسازی تا اجرای جز به جز بازسازی منزل، ویلا و ساختمان اداری تخصص ماست.
آشنایی با زندگینامه فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در 8 دی 1313 در شهر تهران متولد گشت. او در خیابان معزالسلطنه، کوچه خادم آزاد، محله امیریه بزرگ شد و پدری تفرشی و مادری کاشانی تبار داشت. فروغ، فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده این شاعر نامی می توان به برادرش فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش پوران فرخزاد اشاره نمود. فروغ پس از طی دوران کودکی و نوجوانی در سال 1330 با پرویز شاپور، طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد و این ازدواج در سال 1334 به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج یک پسر به نام کامیار بود. فروغ پیش از ازدواج با شاپور با وی نامه نگاری های عاشقانه ای داشت که این نامه ها به همراه نامه های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه های وی به شاپور پس از جدایی از وی، بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام اولین تپش های عاشقانه قلبم منتشر گشت. در سال 1337 یعنی پس از جدایی از همسرش، سینما توجه او را جلب کرد و در این راستا با ابراهیم گلستان آشنا شد. این آشنایی راستا زندگی فروغ را تغییر داد و چهار سال بعد فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان شهر تبریز ساختند و در سال 1342 در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده، بازی چشمگیری از خود نشان داد. در زمستان همان سال خبر رسید که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. فروغ در سال 1343 به کشورهای آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر کرد. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت نموده که تهیه نمایندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد دادند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش شدند. پس از این دوره وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده ای را برانگیخت. آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل 31 قطعه شعر می باشد. این شاعر برجسته انتها در روز 24 بهمن 1345 هنگام رانندگی با اتومبیل بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت و جسدش روز چهارشنبه 26 بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. این مطلب به قصد اینکه شما بدانید خانه فروغ فرخزاد کجاست، نگارش شده است.
خانه فروغ فرخزاد کجاست؟
امروز اگر وارد کوی خادم آزاد شوید، هیچ نشانی از اینکه خانه فروغ فرخزاد کجاست، دیده نمی گردد. خانه ای که به گفته پوران فرخزاد، پدرشان سال ها پیش در میان باغی در این کوچه بنا نموده بود. خانه پدری فروغ فرخزاد، ساختمان سه طبقه ای است که در یک حیاط کوچک قرار گرفته و با آجرهای زرد سه سانتی تزئین شده تا کمتر گواهی از گذر دوران داشته باشد. با این همه در ورودی همین ساختمان را که باز کنید و از پله ها به سمت زیرزمین پایین بروید، انگار که زمان نیم قرن به عقب رانده شده است. در زیر زمین خانه پدری فروغ فرخزاد حوضچه و آبشاری که در یکی از اتاق های زیرزمین جا گرفته، دیده می گردد. این همان زیرزمینی است که دختربچه ای در آن روی چادر شب رخت خواب های اضافی می ایستاد و اپرا می خواند تا روزی که از روی چادر شب افتاد و دیگر اپرا نخواند. پس از آن، به اتاقک مخروبه ای که بانوی ساکن خانه می گوید این حمام خانواده بوده، می رسیم و اتاق های دیگر با یخچال قدیمی، دیگ و دیگر وسایل اضافی یک خانواده معمولی پر شده اند. در این بین اتاقی هم هست که صاحب خانه می گوید: این را خودمان کندیم و به اینجا اضافه کردیم. پله های این طرف ساختمان به سمت زیرزمین هم نبود و ما اضافه کردیم. اوایل برای آمدن به زیرزمین فقط باید از توی حیاط رفت و آمد می کردیم.از وسط زیرزمین راهرویی هست که با پله هایی به حیاط خانه می رسد. حیاطی که حالا با عبور از این راهرو به آن رسیده اید، همان حیاطی است که بارها و بارها در بخشی از شعرهای معاصر زنده شده است. حوض خالی وسط حیاط خانه پدری فروغ فرخزاد با کاشی های سفید و فیروزه ای هنوز هم خودنمایی می نماید و دو باغچه باریک که با نرده های کوتاه حصاربندی شده اند، حوض را در میان گرفته اند. از همه درخت های این حیاط حالا فقط یک درخت خرمالو و چند نهال کوچک به، پرتقال و درخت انگوری که شاخه هایش را روی طاق فلزی مشبک بالای حوض رها نموده، مانده است. از پایه طاق فلزی، چراغ مکعبی شکل رنگارنگی آویزان است و صاحب خانه می گوید: این چراغ ها روشن می شدند و با رنگ های سبز، قرمز، قهوه ای و آبی می درخشیدند اما حالا دیگر سوخته اند، ما هم همه را قطع نموده ایم. خانه فروغ فرخزاد عیدها قشنگ می گردد. عیدها حوض را هم پر از آب و ماهی می کردیم. الان حیاط به خاطر ساختمان سازی همسایه بغلی کثیف شده است. کارشان که تمام گردد، سنگ ساب می آوریم، همه سنگ های کف خانه را می سابد و برق می اندازد. چند سال یک بار این کار را می کنیم. می گویند قبلا در این خانه قنات آب هم بوده که الان پر شده است.وارد خانه که می شوید، اگر سراغ اتاق شاعر را بگیرید، بانوی خانه آشپزخانه را نشان می دهد: من اتاق فروغ را آشپزخانه نموده ام.. وسایلی مثل کابینت، اجاق و میز ناهارخوری و البته پنجره ای رو به کوچه تمام آن چیزی است که از اتاق شخصی فروغ باقی ماند البته اگر صاحب خانه اتاق را اشتباه نگرفته باشد. در سالن پذیرایی فقط چراغ های روی دیوار از گذشته باقی مانده اند. درهای کشویی هم که سالن پذیرایی را به ایوان بزرگ خانه وصل می نمایند، از گذشته تا امروز راه تماشای حیاط سبز خانه بوده اند. اگرچه این خانه معماری قاجاری، اندرونی و بیرونی ندارد اما روح شعر در آن شکل گرفته است. این خانه با قدمتی حدود 80 تا 90 ساله یکی از خانه های قدیمی شهر تهران بود. با گذشت چند سال مالک دوم خانه قصد نموده که این ساختمان را تخریب نموده و به جای آن آپارتمان بسازد آن طور که حتی وسایل داخل اتاق فروغ در طبقه سوم خانه را هم جمع آوری نموده و میخواهد اتاق های دیگر را نیز خالی کند. بعضی از فعالان دست روی این خانه گذاشته اند، چون فروغ چند سالی در آن زندگی نموده و نباید تخریب گردد، بلکه باید از آن نگهداری به عمل آید.
شعری از فروغ نامی ایران
همه شب با دلم کسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود می رود نگهدارش
من به بوی تو رفته از جهان
بی خبر از فریب فرداها
روی مژگان نازکم می ریخت
چشم های تو چون غبار طلا
تنم از حس دست های تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
آه اکنون تو رفته ای و غروب
سایه می گسترد به سینه راه
نرم نرمک خدای تیره غم
می نهد پا به معبد نگهم
می نویسد به روی هر دیوار
آیه هایی همه سیاه سیاه
منبع: همگردی