از دروازه غار تا پاسگاه نعمت آباد؛ سوادآموزی با عمو خیاط

به گزارش بهترین مقاله، علی صداقتی خیاط برای آن دسته از معلمان و مدرسانی که دغدغه آموزش دارند بسیار معروف است. انجمن و سمن های زیادی که برای بچه ها و نوجوانان محروم از تحصیل کوشش می نمایند او را به خوبی می شناسند. آوازه این معلم به واسطه حضورش در خانه های کودک و انجمن هایی در شوش، دروازه غار، ناصرخسرو، پاسگاه نعمت آباد و... پیچیده و او را با نام عمو خیاط شناسانده اند.

از دروازه غار تا پاسگاه نعمت آباد؛ سوادآموزی با عمو خیاط

شرق در ادامه نوشت: عمو خیاط که مبتکر شیوه جدید آموزش هنر خواندن و نوشتن است، دغدغه زیادی برای آموزش به بچه ها کار و خیابان دارد و در این زمینه گام های زیادی برای آموزش به بچه ها کار و خیابان برداشته و حتی بسیاری از معلمان و استادان هم از شیوه او استقبال نموده و به دنبال یادگرفتن این شیوه نوین هستند، شیوه ای که در آن خواندن و نوشتن را در 15 روز یعنی 45 ساعت می توان آموزش داد؛ هدف اصلی او ریشه کن کردن بی سوادی به خصوص در میان اقشار ضعیف جامعه است و در این زمینه کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشته است.

من عمو خیاطم

زمان مصاحبه او را به نام خانوادگی خطاب می کنم، اما به تأکید می گوید که عمو خیاط صدایم کن، همه مرا به همین نام می شناسند؛ شیوه سوادآموزی اش فارغ از سن، جنسیت و ایدئولوژی و... که به دلیل شرایط نابرابر، امکان تحصیل و سوادآموزی نداشته اند، روز به روز و سال به سال در حال گسترش در مناطق دورافتاده و محروم کشور است. او نویسنده، جامعه شناس و فعال حقوق کودک است که تجربیات زیادی دارد و رمان های متعددی هم نوشته است. سایت رسمی و جامعی دارد که علاوه بر توضیح زندگی نامه اش، نام کتاب ها و جزوات آموزشی پرشماری در راستای آموزش ساده و صحیح زبان پارسی به بچه ها و نوجوانان دارد.

حدود دو دهه از زندگی اش را وقف آموزش به بچه های نموده است که به دلیل فقر و شرایط زندگی سخت، امکان تحصیل نداشته اند. او استخدام و حقوق بگیر هیچ ارگان یا سازمانی نیست؛ عمو خیاط در پاسخ به این سؤال که تا چه زمانی این راه را ادامه می دهید و قصد بازنشسته شدن و استراحت ندارید می گوید: تا زمانی که در ایران بی سواد وجود داشته باشد از آموزش دست بردار نیستم؛ خستگی وجود ندارد.

سرانجام خط وجود دارد، آن هم وقتی که زنده نباشم؛ هر بی سواد مثل یک بچه است که باید خواندن و نوشتن یاد بگیرد. هیچ توقعی برای تشویق ندارم؛ این کار آن قدر انرژی بخش است که مدرسان و استادان زیادی در کلاس ها حاضر می شوند و می خواهند که شیوه آموزش را یاد بگیرند. وقتی دولت طبق آمار پنج سال گذشته اعلام می نماید که هنوز میلیون ها بی سواد در کشور داریم، چرا باید خودم را بازنشسته کنم. مگر شوخی است؟ من خیر و برکتی جز عشق به مردم نمی بینم.

به تک تک مردم، کارگر، راننده و... که زحمت می کشند مدیون هستم و باید خدمتی کنم؛ مدیون استادانی هستم که به من درس دادند و، چون می دانم که تمام مسائل بشر از بی سوادی نشئت می گیرد نمی توانم بی کار بمانم. خیلی ها خواندن و نوشتن می دانند، اما از نظر انسانی و فرهنگی بی سواد هستند و خودشان هم خبر ندارند، اما عده دیگری هم خواندن و نوشتن بلد نیستند و خود را بی سواد می دانند، من در قبال دسته دوم که مسائل بیشتری دارند، مسئولیت دارم.

کودک 7 ساله و یادگیری استثنائات

او سال ها کلاس های خلاقیت زیادی را در خانه کودک شوش، دروازه غار، پامنار و پاسگاه نعمت آباد برگزار نموده و در خصوص تعامل و ارتباط فعلی اش با انجمن ها ادامه می دهد: با تمام انجمن ها در سراسر کشور به خصوص مناطق دورافتاده و محروم که در حوزه بچه ها، کار می نمایند در تماس و ارتباط مستقیم هستم و از هیچ کمکی دریغ نمی کنم؛ تنها انجمن هایی که در شهر خراسان هستند تا به حال با من تماس نگرفتند، اما هر کجا از من دعوت شده، هر کجا کلاسی دایر شده، برای خدمت و آموزش به بچه ها و معلمان پیش قدم بودم. دوره هایی در شهر های مختلف داشته ام که حدود 300 نفر متقاضی خواندن و نوشتن بودند، کلاس ها بر اساس سن، زبان، میزان آی کی یو و ای کی یو بچه ها دسته بندی و مثلا به 20 کلاس تقسیم شدند. ما از ای کی یو و هوش هیجانی برای آموزش استفاده می کنیم. کتاب های درسی هم مطابق همین دسته بندی متفاوت است و تمام بچه ها به مدت 15 روز، خواندن و نوشتن را یاد می گیرند و همه باسواد می شوند.

شیوه و تخصص آموزشی عمو خیاط بسیار متفاوت است؛ در این زمینه می گوید: یک بچه 10 ساله کار و خیابان چهار هزار واژه شنیداری دارد. در تمام زبان های جهان هم کسی که بخواهد مقصودش را برساند، احتیاج به همین تعداد واژگان دارد. ما از همین شیوه برای سواددارکردن استفاده نموده و بچه ها را به مقاطع بالاتر رساندیم. اگر به کتاب فرهنگ لغات دبستان مراجعه کنید در کلاس اول 50 تا 60 استثنا را نوشته، در کلاس چهارم تمام استثنا ها به حدود 300 می رسد در حالی که شما می خواهید تمام این استثنائات را در هفت سالگی یاد دهید. خب ذهن این بچه در این سن و سال کشش ندارد؛ قبل از هر چیز باید برای آموزش خواندن، از لغاتی که می شناسد، استفاده کرد و بعد از یادگیری خواندن، می توان استثنائات را آموزش داد. همان طور که ما در همین شیوه، تنها به مدت یک روز آن ها را یاد داده ایم و به نتیجه رسیده ایم.

زبان پارسی 15 روزه قابل یادگیری است

او که سال های زیادی از عمرش را به مطالعه و تحقیق پیرامون زبان پارسی صرف کرد، در این زمینه دغدغه های زیادی داشته و تأکید می نماید: همواره همه جا گفته ام که زبان پارسی با داشتن یک پشتوانه غنی، یکی از آسان ترین و زیباترین زبان های جهانست. هیچ زبانی را نمی توان مثل زبان پارسی، 15 روزه یعنی 45 ساعته یاد گرفت. بسیاری از زبان شناسانی که وارد ایران شدند، در سه ماه خواندن و نوشتن را یاد گرفتند. اما چرا در کشور ما کودک در کلاس چهارم نمی تواند درست بخواند و بنویسد. این مسئله بین بچه ها در مناطق حاشیه ای شهر ها و روستا ها بسیار شایع است و شرایط بدی دارد.

دوزبانه ها در کلاس دهم و یازدهم نمی توانند به سادگی بخوانند و نام خود یا معلم شان را بنویسند. در حالی که زبان مادری همه شان فارسی است. مشکل عظیم این است که زبان کشور ما، پارسی و دستور زبانمان عربی است. کودک باید در شیوه الان بگوید و بفهمد که فعل، فاعل، ضمیر، مبالغه و... چیست در حالی که اصلا نمی تواند متوجه گردد. نظام آموزشی ما، زبان فارسی را با عربی اشتباه گرفته اند.

نهضت سوادآموزی بر بی سوادی غلبه نکرد

این زبان شناس و فعال حقوق کودک از کوشش هایش برای یادگیری زبان پارسی به شیوه صحیح می گوید و ادامه می دهد: زبان فارسی با عربی هیچ سنخیتی ندارد؛ زبان عربی صرف می گردد، اما زبان پارسی صرف نمی گردد، زبان پارسی پیوندی و الصاقی است. زبان پارسی 32 نشانه و هشت آوا داشته در حالی که زبان عربی 28 نشانه و شش آوا دارد. زبان پارسی م ل ن ص ض ط ندارد و تفاوت های دیگر، در حالی که با این مسائل از همان ابتدا شنوایی و یادگیری دانش آموز را قفل می کنیم. درست مثل آموزش زبان انگلیسی که از پایه و کلاس ششم، یادگیری بچه ها را مختل نموده اند به طوری که دانشجویی که 12 سال درس خوانده است، حتی نمی تواند به زبان انگلیسی خودش را معرفی کند.

از عمو خیاط درباره ضعف سیستم آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزی می پرسیم که چرا در حوزه آموزش ابتدایی این همه ضعف دارد که این چنین انتقاد می نماید: نمی دانم چرا آموزش و پرورش از شیوه ساده ما استفاده نمی نماید. در مناطق محروم به خصوص مناطق دو یا سه زبانه که بچه های ضعیف تر وارد رشته کار و دانش می شوند، در 11 سالگی حتی نمی توانند نام خودشان را بنویسند و در خواندن بسیار ضعیف هستند. آموزش و پرورش از همان ابتدا راهشان را برای ادامه تحصیل و خواندن و نوشتن بسته است و آن ها اصلا این تصور را ندارند که می توانند به مقاطع بالاتری هم راه پیدا نمایند. نهضت سوادآموزی هم تکلیفش تعیین است و به خاطر روش های نادرست آموزشی نتوانسته است بر بی سوادی غلبه کند.

درددل بچه ها با نوشتن نامه

او از رویه و گرایش بعضی از معلمان در سیستم آموزش و پرورش گلایه دارد و آن را نتیجه دور باطل سیاست گذاری ها می داند: همواره در ابتدای تمام کلاس ها که مدرسانی هم حضور دارند، خطاب به روحانی، معلم و وزیران گفته ام که پنج نکته از حقوق انسانی را مدنظر قرار دهند. قومیت، ملیت، جنسیت، ایدئولوژی و طبقه. معلم باید قبل از واردشدن به کلاس درس، تمام این پنج مورد را نادیده گرفته و بعد وارد کلاس درس گردد. در غیر این صورت بدون اینکه خودش خواسته باشد، به عده ای از بچه ها خیانت نموده و کاری می نماید که دانش آموزی با داشتن حس بد، دیرتر از بقیه بچه ها وارد فرایند یادگیری گردد. صداقتی از حال و هوای کلاس ها و اشتیاق بچه ها برای یادگیری و انگیزه بالای معلمان برای شناختن شیوه آموزشی اش صحبت می نماید.

از او می پرسیم که بچه ها در خصوص چه چیز هایی با شما درددل می نمایند که می گوید: به هیچ عنوان اجازه درددل کردن به بچه ها نداده ام، چون مهم ترین و تنها مسئله ای که در تمام دوره و کلاس ها به آن توجه نموده ام، آموزش خواندن و نوشتن بوده؛ به بچه ها گفته ام که بخوان، یاد بگیر و برایم نامه بنویس. همان طور که نامه های زیادی از دانش آموزان دارم. نامه ها فقط ابراز قدردانی و تشکر است در حالی که هیچ چشمداشتی به این مسائل ندارم و هدفم فقط سوادآموزی است.

گاهی در نامه ها تقاضا های دیگری مطرح می گردد و بچه ها از آرزوهایشان برای داشتن اسباب بازی، لباس، دارو و... می گویند که صراحتا به بچه گفته ام که تأمین آن ارتباطی به من ندارد. در عین حال مددکاران را در جریان قرار داده ام که فلان بچه احتیاج هایی دارد و تا حد امکان تهیه شده است. تمام کوشش ما ایجاد صمیمیت، کم کردن فاصله میان دانش آموزان با یکدیگر و معلمان است به عنوان مثال وعده های غذایی مان را کنار هم و در یک وعده می خوریم که این رویه در اشتیاق آن ها برای یادگیری بسیار مؤثر بوده است. باید از عمو خیاط خداحافظی می کردیم تا مزاحم فرصت طلایی اش برای آموزش نشویم. در سرانجام با این جمله که سال ها نقدها این چنینی داشته ام، ولی کو گوش شنوا به صحبت هایش سرانجام می دهد!

منبع: فرارو
انتشار: 2 فروردین 1400 بروزرسانی: 2 فروردین 1400 گردآورنده: bestarticles.ir شناسه مطلب: 1525

به "از دروازه غار تا پاسگاه نعمت آباد؛ سوادآموزی با عمو خیاط" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "از دروازه غار تا پاسگاه نعمت آباد؛ سوادآموزی با عمو خیاط"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید